» شراب فروش

  » 
موضوعات مطالب
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

FreeSHRJ.IR , شارژ رایگان ایرانسل و همراه اول 

Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

طراح قالب

Template By: NazTarin.Com


» شراب فروش

                             گروه اینترنتی میشی گروپــــ


سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان

مشروب هم سرو می شد
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و 
بلای آسمانی بر این رستوران نازل
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که

رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت 
و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود
ما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و 
گفت : نمی دانم چه بگویم ؟
!سخن هر دو را شنیدم
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند
وسوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد

(این داستان خیلی مفهوم داره)


 

 

FreeSHRJ.IR , شارژ رایگان ایرانسل و همراه اول
»  نوع مطلب : <-PostCategory->
»  نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, توسط mehdi tak | لينك ثابت |
» آیا كلبه شماهم در حال سوختن است؟

 

حتما بخونید...........

FreeSHRJ.IR , شارژ رایگان ایرانسل و همراه اول
»  نوع مطلب : <-PostCategory->
»  نوشته شده در پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, توسط mehdi tak | لينك ثابت |
» چند می فروشی؟

 


مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. 
یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.
در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت...
یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.
پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.
کشاورز گفت: 
خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.
کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟
کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه

 
__._,_.___
FreeSHRJ.IR , شارژ رایگان ایرانسل و همراه اول
»  نوع مطلب : <-PostCategory->
»  نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, توسط mehdi tak | لينك ثابت |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

» عناوين آخرين مطالب ارسالي